دوروغ گفتن
ه ( تحصیلات : دیپلم ، 18 ساله )
سلام
من نزدیک به 3 سال هست ک با پسر عمم نامزد کردم که بین این 3 سال یه جدایی 10 ماهه هم بوده دلیلش هم این بود ک نامزدم گفت من مثل خواهرش هستم و نمیتونه منو ب چشم همسر نگاه کنه ولی بعد از ده ماه که به طور کامل ارتباطمون قطع شد اظهار پشیمانی کرد من بهش اعتماد کردم چون واقعا دوستش داشتم تا الان همه چیز خوب بود ولی متاسفانه این اواخر متوجه شدم که با زن عموش رابطه داره و زمانی ک بهش گفتم انکار کرد در حالی ک من مطمئنم و خیلی راحت هر زمان اراده کنم میتونم حرفم رو اثبات کنم ولی وقتی به خودش گفتم انکار کرد و اون پیام ها رو انداخت گردن پسر عمش و به منم گفت این موضوع کوچیک رو بزرگش نکنم نامزد من ادم سیاست مداریه خیلی راحت میتونه با حرفهاش ادم رو قانع کنه خیلی راحت موضوع رو عوض میکنه و اصلا نمیشه اعتراض کرد چون انگار همه چیز کاملا منطقیه ما به زودی قراره عقد رسمی بکنیم نمیدونم این بار میتونم بهش اعتماد کنم فکر میکنم اون انکار بخاطر این بوده ک واقعا نمیخواسته منو ازدست بده البته این فکر من واسه اروم کردن خودم هم میتونه باشه لطفا بهم بگید چیکار کنم بهش اعتماد کنم ؟؟؟؟؟
مشاور (خانم طیبه قاسمی)
با عرض سلام و احترام خدمت شما خواهر گرامی خواهر عزیزم ،با توجه به اینکه شما در اوایل جوانی هستید و هنوز فرصت های زیادی برای انتخاب دارید در ازدواجتان با این فرد عجله نکنید و به صرف عشق و علاقه خود به ایشان چشم خود را بر یک سری از حقایقی که بر شما آشکار شده است نبندید همه این مواردی که اشاره فرمودید همگی نشانه های نپختگی و عدم بلوغ فکری طرف مقابل شما میباشد و هرگز به این زودی نمیتوانید به این شخص اعتماد کنید ، بنده ازدواج شما با پسر عمه تان را ازدواج پر ریسک و پر از ابهام میبینم و پیشنهادم به شما این است که حداقل برای چند ماه دیگر عقد را عقب بیندازید . وقتی در مورد چیزی احساس آرامش و راحتی نمی کنیم دچار نوعی ناسازگاری شناختی می شویم این مسئله مربوط به درگیری امور روزمره با اعتقاداتمان است که وقتی با آن ها مواجه می شویم شروع به توضیح و توجیه می کنیم تا بتوانیم با آن کنار بیاییم. پس وقتی حرکتی را توجیه می کنیم یعنی با آن راحت نیستیم و در پی توجیه خودمان هستیم.مسئله این است که این توجیهات همگی ساخته و پرداخته ی ذهنمان هستند و ممکن است درست نباشند. لذا این توجیهات مکرر نشان می دهد که این رابطه بر پایه ی ذهنیات و بافته های عقل بنا شده و نه واقعیات درست و مطمئن! برای دیدن واقعیات آن ها را همان طور که هستند ببینید و بگذارید خودشان روایتگر حوادث باشند. همیشه صدای حوادث بلندتر از کلمات است. هرکدام از این صدمات دلیلی بر وجود اشکال و اشتباهی در کار است. مهم نیست که بعد از آن عذر خواهی می کند یا نه! همین که ناگهان تعادلش را از دست می دهد مسئله ای قابل تأمل است. خواهر عزیزم ،آن وقفه ده ماهه ،مسئله ای قابل تامل است و دلیل ایشان و بعد عوض شدن نظرشان و ...همگی باید بررسی شود .گاهی از آن جا که این نوع ضربه ها عیان نیستند وجودشان را انکار می کنیم و نادیده شان می انگاریم. در حالیکه مانند بقیه و حتی بدتر از آن هستند. این زخم ها بر خلاف زخم های جسمی غیر قابل درمانند و تا مدت ها حتی بعد از قطع ارتباط شخص را درگیر می کند. مسئله ی مورد نظر ما فقط شکنجه و اذیت نیست! بلکه احترام متقابل افراد، مهم است و اینکه آن قدر علاقه و اشتیاق در میان باشد که راضی به رنجش و آزار شما نشود.باید در این مورد صحبت کنید انکار این مسائل یعنی تشویق به ادامه ی آن از جانب شما. حتما قبل از ازدواج با این شخص به صورت حضوری هر دو شما به نزد یک مشاور دلسوز و خبره بروید تا در تصمیم گیری نهایی به شما کمک کند ، باید حتما شخصیت طرف مقابل شما نیز بررسی شود . ولی این را بدانید مهم ترین نیازی كه بر اثر ازدواج تأمین می شود ، نیاز به آرامش و احساس امنیت و آسودگی است این نیاز كه در سرشت آدمی ریشه دارد ، چنان مهم است كه خداوند در بیان فلسفه ازدواج می فرماید: «از آیات و نشانه های خداوند این است كه برای شما از جنس خودتان همسرانی قرار دادیم. تا در كنار آنان آرامش یابید.» بنابراین، همسر موجب آرامش و امنیت خاطر و محیط خانه وسیله آرامش روحی زن و مرد قرار داده شده است. در اوایل جوانی احساس تنهایی ، بیهودگی و نداشتن پناهگاه انسان را فرا می گیرد . ازدواج و قرار گرفتن در كنار همسری شایسته و دلسوز این احساس را از بین می برد و او را به آرامش روحی می رساند . این احساس آرامش به ثبات فكری و روحی، وقار، احساس ارزشمند بودن و لذت می انجامد پس اگر در ازدواجی این مهم ،برآورده نشود کلا اصل ازدواج دچار اشکال خواهد بود و نباید آینده خود را به مخاطره انداخت . با آرزوی خوشبختی و آرامش در زندگی برای شما
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}